تو مدت کم آشناییمون با محیا و علی، خیلی به هم نزدیک شده بودیم. با روحیهی شاد محیا، منم دوباره روحیهام رو به دست آوردم، امّا رفتار محسن باهام هیچ فرقی نکرده بود، دریغ از یه دست نوازشگر که به سرم بکشه. کم کم داشتم ناامید میشدم. تنها دلخوشیم این بود که حرفی از جدایی و طلاق نزده بود.آروم آروم به فصل بازگشایی دانشگاهها نزدیک میشدیم. یه شروع جدید... امّا نمیدونم چرا تو دلم از اون همه شوقی که برای رسیدن به این لحظات داشتم، خبری نبود! مگه کم برای قبولی برای کارشناسیِ ارشد زحمت کشیده بودم؟! میدونستم دردم چیه، من همه چیز رو با هم میخواستم، شوق داشتن محسن برام انگیزه شده بود تا تلاشم رو مضاعف کنم. میخواستم بهترین باشم. حالا محسن رو داشتم، امّا چه فایده؟! اینجور داشتن بیشتر آدم رو داغون میکنه.
محصولات مرتبط
عبور از پاییز
500,000 تومان
رخساره
400,000 تومان
شاید وقتی دیگر
350,000 تومان
یک شب و دیگرهیچ
600,000 تومان
امپراطور
500,000 تومان
آبنبات چوبی
400,000 تومان
آجر کج
500,000 تومان
موهایم را بباف
600,000 تومان
لحظه های بارانی
510,000 تومان
سکوت سرد
620,000 تومانmahfar.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید