عادت کرده بودم زود دل نبندم، زود شاد نشوم، زود دل خوش نکنم... به هیچ چیز و هیچ نشانی که اگر میکردم کلاهم پس معرکه بود و تا به حال صد بار قافیه را باخته بودم. زمان مرا سنگی کرد و مرد بار آورد...سنگینی حس و نگاهی به خلوت و تنهاییام تلنگر میزد. چشم چرخاندم و نگاهم در نگاه خیره آن سوی دیوار، داخل قاب پنجرهای آشنا قفل شد.دست به سینه زده و طوری که به یک نقاشی با ارزش خیره میشوند, خیرهی من بود جوابش را با نگاهی مثل خودش دادم. عمیق و سوزاننده... چند لحظه...چند دقیقه... بالاخره چشم هایش را روی هم گذاشته اعلام شکست کرد!لبخندی دردآلود روی لبم جا خوش کرد، خلوت این پنجره ترک برداشته بود...ترکی بیصدا و عمیق! قبل از اینکه شیشههای این ترک روی سرم آوار شوند باید میرفتم.بیصدا پنجره را بستم و از آن فاصله گرفتم. عادت کرده بودم زود دل خوش نکنم...زود دل نبندم!
محصولات مرتبط
عبور از پاییز
500,000 تومان
رخساره
400,000 تومان
شاید وقتی دیگر
350,000 تومان
یک شب و دیگرهیچ
600,000 تومان
امپراطور
500,000 تومان
آجر کج
500,000 تومان
موهایم را بباف
600,000 تومان
لحظه های بارانی
510,000 تومان
سکوت سرد
620,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومانempera.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید