یاز هم باران سیل آسا می بارید، چتر را بالای سرم گرفته بودم و پر از افکار درهم و برهم در خیابان قدم میزدم، به کارت در دستم خیره شدم، کارت ویزیت وکیل پایه یکم دادگستری بود ، صدای روانشناس در گوشم پیچید ، گفته بود برای نجات سفته ها می توانم روی کمکش حساب کنم، نه ، من دیگه آن سفته های لعنتی را نمی خواستم، خیلی ئقت بود دیگر به آنها به طور جدی فکر نمی کردم، برگه ارجاع به رونپزشک هم در دستم بود، روی برگه نوشته بود که نشانه های اضطراب و افسردگی در من دیده می شود، پیش روانپزشک هم نمی رفتم، برگه و کارت ویزیت را در دستم مچاله کردم و داخل جوی آب انداختم...
محصولات مرتبط
عبور از پاییز
500,000 تومان
آبنبات چوبی
400,000 تومان
آجر کج
500,000 تومان
موهایم را بباف
600,000 تومان
لحظه های بارانی
510,000 تومان
سکوت سرد
620,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
رسم عاشقی
600,000 تومان
سایه سپید
400,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومانabnabat.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید