حوالی پاییز

از {{model.count}}
600,000 تومان
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

- می‌گن آدما وقتی تنها می‌شن می‌فهمن که سخت‌تر از اون چیزی نیست! محیا خیره به یاسین می‌شود و لب می‌زند.- توأم فهمیدی؟نفس عمیق محیا نشان از تایید جمله یاسین است.- زیاد سخت نبود، چون من از اول تنها بودم! محیا عاصی از حرف‌های ضد و نقیض همسرش به چشمان رنگ شب مردش نگاه  می‌کند. هنوز هم نفهمید چه طور وسط برف زمستانی ایستاده‌اند و خیره یکدیگر  شده‌اند.- پس چرا گفتی؟یاسین شانه‌ای بالا می‌اندازد و لبخند مردانه‌ای می‌زند.- چون الان نیستم! الان دیگه تورو... دارم! محیا از لبخند مردش حس خوبی می‌گیرد. ناخوآگاه او هم لبخندی می‌زند و به حرف می‌آید.- چی داری؟ یاسین نزدیک‌تر می‌آید. فاصله میان‌شان همانند گذشته به سه سانت رسیده است! یاسین اغواگرانه نفس گرمش را کنار گوش محیا هل می‌دهد و لب می‌زند.- دوسِت‌ دارم!


محصولات مرتبط

havali50.PDF

برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید

نویسنده
فاطمه سلیمانی
شابک
9786226504874
نوبت چاپ
اول
قطع
رقعی
نوع جلد
نرم
تعداد صفحات
668صفحه
تیراژ
250 جلد
سال انتشار
1402
وزن تقریبی
700

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...