- میگن آدما وقتی تنها میشن میفهمن که سختتر از اون چیزی نیست! محیا خیره به یاسین میشود و لب میزند.- توأم فهمیدی؟نفس عمیق محیا نشان از تایید جمله یاسین است.- زیاد سخت نبود، چون من از اول تنها بودم! محیا عاصی از حرفهای ضد و نقیض همسرش به چشمان رنگ شب مردش نگاه میکند. هنوز هم نفهمید چه طور وسط برف زمستانی ایستادهاند و خیره یکدیگر شدهاند.- پس چرا گفتی؟یاسین شانهای بالا میاندازد و لبخند مردانهای میزند.- چون الان نیستم! الان دیگه تورو... دارم! محیا از لبخند مردش حس خوبی میگیرد. ناخوآگاه او هم لبخندی میزند و به حرف میآید.- چی داری؟ یاسین نزدیکتر میآید. فاصله میانشان همانند گذشته به سه سانت رسیده است! یاسین اغواگرانه نفس گرمش را کنار گوش محیا هل میدهد و لب میزند.- دوسِت دارم!
محصولات مرتبط
عبور از پاییز
500,000 تومان
رخساره
400,000 تومان
شاید وقتی دیگر
350,000 تومان
یک شب و دیگرهیچ
600,000 تومان
امپراطور
500,000 تومان
آبنبات چوبی
400,000 تومان
آجر کج
500,000 تومان
موهایم را بباف
600,000 تومان
لحظه های بارانی
510,000 تومان
سکوت سرد
620,000 تومانبرای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید