با این حرفش به من نزدیکتر شد تا خواستم از کنارش بگریزم و از اتاق خارج بشم سریع مچ دستم را گرفت و مرا با یک حرکت سریع از زمین بلند کرد و روی تخت انداخت اینقدر این اتفاقات سریع رخ دادند که بعد از یک ساعت تازه فهمیدم چه بلایی به سرم آمده با گریه و زاری رو کردم به احسان و گفتم :ـ تو یه آدم پست و عوضی هستی. من دست تو امانت بودم. چطور دلت اومد این کار رو بکنی.احسان در حال بستن دکمهی پیراهنش بود. گفت :ـ بهت گفته بودم اگر فکر برگشت رو بکنی به اجبار هم که شده نگهت میدارم. فکر کردی با آبرو و حیثیت من بازی کردی به همین راحتی رهات میکنم بری. در ضمن من نه پستم و نه عوضی کار خلاف شرع هم نکردم بعد از این که از عروسی خواهرت برگشتیم عقدت میکنم.
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
قلبم برای تو
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومان
رخساره
400,000 تومانhamnafas.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید