اونقدر اونجا ایستادم و با خودم جنگیدم که سهیل اومد پشت پنجره. بازم دلم لرزید و خونه چشمام پر اشک شد. نگاهش توی تاریکی اتاقم رقصید. معلوم بود منتظره دلم براش پر میزد. برای شنیدن صداش برای دیدن چشماش. برای دیدن اون دو تا گوی سیاه. اون دو تا چشم مهربون اما پا روی دلم گذاشتم. فرح خانوم راست میگفت من نباید فرصت خوشبختی رو ازش میگرفتم اون اگه با من میموند باید از خیر خانوادهاش میگذشت پس هیچ وقت خوشبخت نبود. پس شاید بدون من هنوز فرصت خوشبختی رو داشته باشه.
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
هم نفس
500,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومان
رخساره
400,000 تومانghalbam.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید