انگار که سراب بود. نمی دانم شاید هم خود واقعی اش بود. دست بی جاننم را بلند کردم و از دور چشم هایم را لمس کردم، اما راستش دیگر نای پذیرا بودنش را نداشتم. تنها لحظه ی آخر قدم های بلند و شتاب زده ی طاها و چشم های بی قرارش که مرا در آغوش می کشید دیدم، دست های حمایتگرش کمرم را محکم گرفته بود. دست های لرزانم را به یقه ی لباسش بند کردم. مردمک چشم هایش لغزیدند و نفس ونفس زنان نگاهم کرد.
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
هم نفس
500,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
قلبم برای تو
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومانghalbat.PDF
برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
نویسنده
پگاه مرادی
شابک
9786006893341
قطع
رقعی
نوبت چاپ
سوم
نوع جلد
نرم
تعداد صفحات
792
وزن تقریبی
800
سال انتشار
1397
تیراژ
500
دیدگاه خود را بنویسید