صبح که از خواب برخاستم مثل روز گذشته وارد تراس شدم. نفس عمیقی کشید با اینکه تابستان بود اما هوای این منطقه ییلاقی خنک و دلپذیر بود. ناخودآگاه سرم به سمت ویلای کناری چرخید. سر و صدایی از ویلا به گوش نمی رسید به خاطر وجود درخت هایی که کنار دیوار بود داخل حیاط به خوبی دیده نمی شد. فقط دو تا ماشین سیاه رنگ قابل دید بود. نمی دانم با اتفاق دیروز صبح آن پسر چشم طوسی در موردم چه فکری می کند می دانم هر فکری به ذهنش خطور کند فکر خوبی نخواهد بود. مخصوصا با آن دیدارهای غیرمنتظره ی بار اول و دوم، صدای نوشین مرا تکانی داد.
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
هم نفس
500,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
قلبم برای تو
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومانبرای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید