با شنیدن سوالای کنایهآمیز سام حسابی لجم دراومد و به قدری از عصبانیت سرخ شده بودم که حرارت صورتم رو به خوبی حس میکردم. دلم میخواست یه سیلی میخوابوندم تو گوش این پسر گستاخ و پررو ولی حیف که شخصیت و تربیتم اجازه نمیداد وگرنه باهاش دست به یقه هم میشدم. همانطور ایستادم و در حالیکه از ناراحتی دندانهایم را به هم فشار میدادم، چپ چپ نگاهش کردم. او هم لبخندی زد و برای اینکه بیشتر حرصم را درآورد نیم تعظیمی کرد و سپس با برادرش سامیا که قدش کمی از او بلندتر بود داخل عمارت شدند. بالاخره جشن تولد نلی به پایان رسید و من با حالی گرفته و دمق به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم که اینبار توسط نلی احضار شدم.
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
هم نفس
500,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
قلبم برای تو
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومانبرای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید