مرام عاشقی

از {{model.count}}
500,000 تومان
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

نگاه میشی‌رنگ چشمانی که کمی پخته‌تر و کشیده‌تر از همیشه در صورتش غوغا  می‌کرد مثل زنجیر به دست و پای ارسلان قفل میزد و رفتن و کندن را برایش سخت  می‌کرد. از روی تخت بلند شد و مقابلش ایستاد. به چشمان حیران و نگاه  هراسانش خیره شد و گفت:_تکلیف تو روشنه عزیزم. همین‌جا میمونی و دخترمون رو بزرگ می‌کنی. اگه  به پول نیاز داشتی فقط کافیه بهم بگی. درضمن هر وقت هم دلم بخواد برای دیدن  دخترم برمی‌گردم.دستانش را دور کمر او حلقه کرد. او را جلو کشید و ادامه داد: اما فکر  اینکه طلاقت بدم رو برای همیشه از اون کله کوچیکت بیرون کن. چون تا روزی که  زنده‌م این کارو نمی‌کنم. نفسش عصبی و کلافه از لای دندانهایش بیرون پرید: تو حق نداری این کارو بکنی. من بهت اجازه نمیدم. لرزشی که در دستانش بود حالا به پاهایش هم سرایت کرده بود. عرق سرد به  تنش نشسته بود و همه رویاهای عاشقانه‌اش را به دست باد می‌دید. دستان قفل  شده ارسلان را به‌ تندی از کمرش باز کرد و او را کنار زد. بغض بدپیله‌ای که  گلویش را می‌آزرد عاقبت آب شد و گونه‌هایش را نمناک کرد.


محصولات مرتبط

marama50.PDF

برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید

نویسنده
ویدا چراغیان
شابک
9786226504096
قطع
رقعی
نوع جلد
نرم
نوبت چاپ
دوم
تیراژ
250
تعداد صفحات
596
وزن تقریبی
600
سال انتشار
1400

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...