میان لاشه ایستگاه متروکه

از {{model.count}}
800,000 تومان
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

تا چشم کار می¬¬کرد برف بود و برف. صدایی انگار مرتب، آرام و ناله¬وار به  نام می¬خواندش. سر چرخاند، اما صاحب صدا را ندید. قدمی برداشت، خواست از  لبه¬ی پرتگاه عقب بکشد، پای راست را که برداشت، پای دیگر همراهی نکرد.  برگشت و نگاهی به آن انداخت. تا جایی حوالی زانو زیر برف مانده بود و آن  پایین احساس دردی که داشت نشان می¬داد پای چپ به جایی گیر کرده است. خم شد،  دست¬ها را دور ران پا گره و تلاش کرد آن را بیرون بکشد. نتیجه¬ای نگرفت.  دوباره صدایِ ناله¬وار به نام خواندش. سر بلند کرد و نگاه چرخاند. باز هم  کسی را ندید. فکر کرد شاید باید اول پایش را خلاص کند و بعد به دنبال منبع  صدا بگردد. خم شد، برف¬ها را مشت¬مشت کنار زد، تا ببیند آن زیر، پا به چه  چیز گیر کرده است، برف¬های انباشته¬شده انگار سرِ تمام شدن نداشتند. هر چه  بیشتر چنگ می¬انداخت، برف کمتری کنار می¬رفت و هر چه بیشتر تقلا می¬کرد،  پایِ دربند گرفتارتر می¬شد. درست شبیه اسیر شدن میان یک باتلاق بود.  باتلاقی برفی.


محصولات مرتبط

برای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنیدlasheh50.PDF

نویسنده
محرابه سادات قدیری(رهایش)
شابک
9786226504201
نوبت چاپ
دوم
تیراژ
500
قطع
رقعی
نوع جلد
نرم
تعداد صفحات
994
وزن تقریبی
1000
سال انتشار
1402

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...