جاده چشمانش را طی می کردم و در پیچ و خم آن ها خودم را می دیدم؛ شعله ی سوزانی که از چشم هایش به چشمانم ساطع می شد می سوزاندم؛ نمی دانم کافر شده بودم یا که مسلمان؛ اما به او ایمان می آوردم؛ به حرف هایش؛ به تمام حسی که در بند بند کلماتش بود؛ مرا واله و شیدا کرده بود و آیه هایی که از چشمانش نازل می شد برایم همانند معجزه با دست مسیحایی بود که مرا سِحر می کرد و آتش سوزان دستانش؛ قندیل های دست های یخ کرده ام را ذوب می کرد؛ حیران مانده بودم و دمی صاف و دمی بارانی و در دو هوا نفس می کشیدم؛ عاجز در پیش بینی حال خودم مانده بودم و توفان نگاهش و جملاتش دهکده وجودم را ویران می کرد و منی مانده بودم که حاصل طغیانی تکرار نشدنی بودم در جاده مه گرفته زندگیام!
محصولات مرتبط
قمصور
1,500,000 تومان
حوالی هیچستان
546,000 تومان
هم نفس
500,000 تومان
مستانه
500,000 تومان
نیمکت شب
500,000 تومان
قلبم برای تو
500,000 تومان
رویای با تو بودن
400,000 تومان
عبور از پاییز
500,000 تومان
چند سطر زندگی...
500,000 تومان
بهار در حسرت
800,000 تومانبرای مطالعه بخشی از کتاب فایل بالا را دانلود کنید
دیدگاه خود را بنویسید